مقبره شب

ساخت وبلاگ
شب فرمان داد محبت مظلوم را در رويا محبوس كنيد و ظلم شد عادت سينه ها آسمان لرزيد آتش از دل حسرت شعله كشيد دريای خشك سرخ دوباره جوشيد و باد بشارت كابوسها را داد كسی برخاست، پيش همگان تكه تكه اش كردند شهر بانگ زد بحبوحه شد و عارف چشمانش را دزديد هم بستر تنهايي اش كرد شب ،رويايی تازه نقش بست دستاني كه شب را زير خاك دفن مي كردند سپيده تازه سر زده بود تق تق تق تق از رويای شبانه پريد كيستی؟ محبت ، می رويم سر خاك شب شاعر حسرت...
ما را در سایت شاعر حسرت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : arefandvida بازدید : 52 تاريخ : سه شنبه 29 آذر 1401 ساعت: 19:55